زبان و خط
بخش اول: زبانهای ایرانی مقدمه زبانهاي ايراني شاخهاي از زبانهاي آريايي (هند و ايراني) هستند و از كهنترين زبانهاي خانواده بزرگ زبانهاي هند و اروپايي به شمار ميروند. آرياييان در هزاره 2 قم به دو گروه بزرگ تقسيم شدند: عدهاي از راه افغانستان كنوني به شمال غربي هند (پنجاب و نواحي مجاور آن) رفتند و از آنجا به سرزمينهاي ديگر نفوذ كردند و عدهاي ديگر به تدريج وارد فلات شدند و در مناطق مختلف سكني گزيدند. از همان زمان زبان آريايي آغازين به دو شاخهي هندي و ايراني تقسيم شد و هر يك راهي جداگانه پيمود. زبانهاي ايراني، مانند بسياري از زبانهاي ديگر از 3 دوره باستان، ميانه و نو گذر كردهاند: * منبع: رضايي باغ بيدي، حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 545 ـ 544
باستان جدايي هنديان و ايرانيان باعث پيدايي دو زبان هندي باستان و ايراني باستاني شد. اگرچه از زبان ايراني باستان – كه زبان مشترك اقوام ايراني بود – اثري بر جاي نمانده است، بازماندههاي آن – كه به زبانهاي ايراني باستان معروفند – تا زمان فروپاشي شاهنشاهي هخامنشي (330 قم) در قلمرو بسيار گستردهاي رواج داشت. از زبانهاي ايراني باستان فقط دو زبان به صورت مكتوب بر جاي مانده است: فارسي باستان و اوستايي؛ اما از ديگر زبانهاي اين دوره آثار چنداني در دست نيست. الف: فارسي باستان: فارسي باستان زبان قوم پارس بودكه پس از ورود به ايران در جنوب غربي آن (استان فارس كنوني) سكني گزيده، و با فروپاشي سلسلهي ماد (550 قم) شاهنشاهي بزرگ هخامنشي را بنياد نهاده بود. دبيران دوره هخامنشي براي نوشتن بر پوست و پاپيروس از زبان و خط آرامي، و براي نوشتن بر سنگ و گل از زبان و خط ميخي ايلامي و گاه بابلي استفاده ميكردند، اما احتمالاً درزمان پادشاهيكورشدوم (معروف به كورش كبير) شروع به ابداع خط ميخي مخصوصي براي فارسي باستان كردند كه كاربرد آن در زمان پادشاهي داريوش يكم (522-486قم) گسترش يافت. خط ميخي فارسي باستان – كه تنها در كتيبههاي شاهان هخامنشي به كار رفته است – از چپ به راست نوشته ميشود. اين خط با 36 نشانه هجايي – الفبايي، 8 واژهنگار، 2 واژه جداكن و چند نشانه براي اعداد از سادهترين خطوط ميخي به شمار ميرود. كتيبههاي بازمانده از شاهان هخامنشي گاه يك زبانه (فارسي باستان و ايلامي)، گاه دو زبانه (فارسي باستان و ايلامي)، گاه سه زبانه (فارسي باستان، ايلامي و بابلي)، و به ندرت چهار زبانه (فارسي باستان، ايلامي، بابلي و مصري باستان به خط هيروگليف) هستند. ب- اوستايي: اوستايي، زبان اوستا،كتاب مقدس زردشتيان است. كهنترين بخش آن، گاهان،سرودهايي منسوب به زردشت، پيامبر ايران باستان است كه به روايتي در نيمهي نخست هزاره 1 قم در خوارزم ميزيست. گويش به كار رفته در گاهان،يسن هفتها و 4 دعاي مقدس زردشتيان را گويش گاهاني مينامند. ديگر بخشهاي اوستا به گويشي جديدتر نوشته شده كه به گويش جديد معروف است. زردشتيان بنابر سنت بر اين باورند كه در زمان هخامنشيان اوستا را با آب زر بر 12 هزار پوست گاو نوشته بودند؛ اما در پي حمله اسكندر مقدوني و سقوط شاهنشاهي هخامنشي از ميان رفت. آنان همچنين معتقدند كه اوستا در زمان بلاش اشكاني و نيز در زمان اردشير بابكان، بنيانگذار و نخستين پادشاه سلسله ساساني. بار ديگر به نگارش درآوردند؛ اما پژوهشهاي اخير نشان ميدهد كه اوستا تا زمان ساسانيان به سينه نقل ميشده است و احتمالاً در زمان پادشاهي شاپور دوم (309-379 م)، بر پايه خط فارسي ميانه كتابي و خط پهلوي زبوري، خطي را براي نگارش آن ابداع كردند. خط اوستايي – كه اصطلاحاً «دين دبيري» (خط ديني) خوانده ميشود – با 53 نشانهي الفبايي از راست به چپ نوشته ميشود. در اين خط هر واژه با نقطهاي از واژه پس از خود جدا ميشود. ج- ديگر زبانهاي ايراني باستان: از دو زبان باستاني ديگر، يعني مادي (در غرب و شمال غرب) و سكايي باستان (در دو سوي درياي خزر، دشتهاي جنوب روسيه و ماوراءالنهر)، تنها چند واژه كه بيشتر نامهاي خاص هستند، در سنگ نبشتههاي شاهان هخامنشي و نوشتههاي مورخان يوناني بر جاي مانده است. ديگر زبانهاي ايراني باستان كه اثري از آنها بر جاي نمانده است و تنها بر طبق موازين زبان شناختي ميتوان به وجودشان اطمينان داشت، عبارتند از پارتي باستان، سغدي باستان، خوارزمي باستان و بلخي باستان. * منبع: رضايي باغ بيدي، حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 546 ـ 545
فارسي دري ابن نديم در الفهرست به نقل از ابن مقفع زبانهاي ايرانيان را در پايان دوره ساساني چنين بر شمرده است: 1. فهلوي (پهلوي)، كه منظور از آن احتمالاً پهلوي اشكاني يا پهلواني يا پارتي بوده است؛ 2. فارسي (پارسي)، كه همان فارسي ميانه، زبان رسمي دولت ساساني و زبان مورد استفاده در كتابهاي زردشتي بوده است؛ 3.سرياني، كه از زبانهاي سامي رايج در بينالنهرين بوده است؛ 4. خوزي، كه احتمالاً بازمانده زبان ايلامي در خوزستان بوده است؛ 5. دري (منسوب به دربار) كه زبان محاورهاي درباريان و ساكنان پايتخت تيسفون= مدائن) بوده است. اگرچه با ورود اسلام به ايران، زبان عربي زبان دين و دولت شد، فارسي دري – كه در واقع صورت تحول يافته فاسي ميانه بود – همچنان در ميان عامه مردم در اكثر نقاط ايران رواج داشت. نهضتهاي استقلال طلبانهاي كه در سدههاي نخستين اسلامي در ايران به وقوع پيوست، منجر به پيدايي سلسلههاي ايراني طاهريان (205-259ق/820-873م) در خراسان و صفاريان (253-298ق/867-911م) در سيستان شد. يعقوب ليث، مؤسس سلسله صفاري نخستين كسي بود كه شعرا را به سرودن شعر فارسي تشويق ميكرد، اما دولت ساماني (263-395ق/877-1005م) – كه در اوج قدرت بر خراسان و ماوراءالنهر و بخشهايي از ايران و افغانستان كنوني فرمان ميراند و مركز آن بخارا بود ـ مقتدرترين دولت پشتيبان زبان و ادب فارسي محسوب ميشد. از جمله خدمات سامانيان به ادب فارسي تشويق دانشمندان ايراني به ترجمه كتابهاي مهم عربي به زبان فارسي بود كه از آن ميان ميتوان به ترجمه تاريخ طبري (معروف به تاريخ بلعمي) و ترجمه تفسير طبري به فرمان اميرمنصور بن نوح ساماني اشاره كرد.(حك 350-365ق/961-976م) فارسي دري در زمان حكومت غزنويان (366ـ582 ق/977ـ1186م) و سلجوقيان (429ـ552 ق/1038ـ1157م) همچنان مورد توجه برخي از درباريان بود، تا آنجا كه در عهد وزارت فضل بن احمد اسفرايني، وزير سلطان محمود غزنوي (وزارت:388ـ398 ق/998ـ1008م)، و ابونصر كندري، وزير طغرل و آلب ارسلان سلجوقي، فارسي زبان ديوانها و دفترهاي دولتي و مكاتبات رسمي بود. پس از آن نيز در عهد خوارزمشاهيان (ح 470ـ628 ق/1077ـ1231م) ديوان رسائل غالباً به فارسي بود. گسترش زبان فارسي در شرق شمال شرقي ايران، در شهرهايي چون بخارا، بلخ، سمرقند، طوس، مرو و هرات از يك سو، و كاربرد آن در دربار اميران ترك زبان غزنوي و سلجوقي از سوي ديگر، سبب ورود واژههايي از زبانهاي پارتي، سغدي و تركي به زبان فارسي شد. با وجود اين، از آنجا كه زبان عربي همچنان زبان علم و دين بود، شمار واژههاي دخيل عربي در فارسي رو به افزايش گذاشت، به گونهاي كه نسبت واژههاي عربي در فارسي كه در سده 4ق در حدود 30% بود، در سده 6ق به حدود 50% رسيد. پس از مرگ جلالالدين خوارزمشاه (628ق) و استيلاي مغول بر ايران، در زمان حكومت ايلخانان (654-754ق/1256-1353م) و تيموريان (771ـ912 ق/1369ـ 1506م) فارسينويسي همچنان رواج بسيار داشت، اما ويراني خراسان و ماوراءالنهر موجب شد كه مركزيت زبان فارسي به شهرهاي مركزي و جنوبي ايران، به ويژه شيراز، انتقال يابد. در اين دوره نيز واژههايي از زبان مغولي، به ويژه در زمينه امور لشكري و كشوري، وارد زبان فارسي شد. از سوي ديگر نفوذ زبان تركي در آذربايجان ـ مركز حكومت تركمانان آققويونلو (ح 800ـ908 ق/1398ـ1502م) ـ تا اندازهاي بود كه صفويان ايراني تبار ترك زبان شدند و حتي در زمان پادشاهان صفوي (907ـ1135 ق/1501ـ1723م) زبان تركي در آذربايجان چنان گسترش يافت كه گويش آذري را ـ كه از گويشهاي كهن ايراني بود ـ به كناري نهاد. پس از دوره افشاريان (1148ـ1210 ق/1735ـ1795م) و زنديان (1163ـ1209 ق/1750ـ1794م) و روي كار آمدن سلسله قاجار (1193ـ1342 ق/1779ـ1924م) تهران مركز تجمع ادبا، نويسندگان و صاحبان مناصب اداري و دولتي شد و به تدريج گونه تهراني زبان فارسي بر ديگر گونهها غالب آمد و زبان معيار گرديد. كسي به درستي نميداند كه خط عربي از چه تاريخي براي نوشتن زبان فارسي مورد استفاده قرار گرفت، چه، كهنترين متن تاريخدار فارسي به خط عربي كتاب الابنيه عن حقائق الأدويه ابومنصور موفق هروي، به خط اسدي طوسي است. كهنترين آثار مكتوب فارسي نو، 3 كتيبه به خط عبري است كه در تنگ ازائوا در غرب افغانستان بر دل كوه كندهاند. گونه زباني به كار رفته در اين كتيبهها را فارسي ـ يهودي ميخوانند. دو كتيبه از اين مجموعه داراي تاريخ 1064 سلوكي (= 135 ق/752م) است. آثار مشابهي نيز به خط عبري به دست آمده كه برخي از آنها ترجمه و تفسير بخشهايي از تورات است. فارسي دري در سده 4ق به خط مانوي نيز نوشته ميشد. براي نمونه ميتوان به بخشهايي از يك قصيده فارسي و منظومه معروف بلوهر و بوداسف اشاره كرد كه در تركستان چين يافتهاند و زمان نگارش آنها را نيمه نخست سده 4ق/10م ميدانند. در ميان دستنوشتههايي كه از واحه ترفان (در تركستان چين) به دست آمده است، بخشي از ترجمه فارسي زبور داوود به خط سرياني نيز وجود دارد. فارسي ايران و افغانستان قرنهاست كه به خطي مأخوذ از عربي نوشته ميشود. تاجيكان نيز قرنها از خط عربي استفاده ميكردند، تا اينكه در 1928 م خط لاتيني را به كار گرفتند، اما از 1939م/1318ش تاكنون خط سيريلي را به كار ميبرند. خطوط عبري، عربي و سرياني، مانند بسياري از خطوط ايراني ميانه (پارتي، فارسي ميانه كتيبهاي، فارسي ميانه كتابي، فارسي ميانه زبوري، مانوي، آرامي ـ خوارزمي و سغدي) از خط آرامي گرفته شدهاند. خط عربي بازمانده گونه نبطي خط آرامي است كه تا زمان انقراض سلسله نبطيان به دست روميان (106م) در شهر پترا(در اردن كنوني) رواج داشت. * منبع: رضايي باغ بيدي، حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 551 ـ 550
میانه 1- غربي زبانهاي ايراني شاخهاي از زبانهاي آريايي (هند و ايراني) هستند و از كهنترين زبانهاي خانواده بزرگ زبانهاي هند و اروپايي به شمار ميروند. آرياييان در هزاره 2 قم به دو گروه بزرگ تقسيم شدن زبانهاي ايراني را – كه پس از فروپاشي شاهنشاهي هخامنشي (330 قم) تا چند سده پس از انقراض ساسانيان (31ق/651م) در مناطق مختلف رواج داشت – زبانهاي ايراني ميانه مينامند. اين زبانها را به دو شاخه غربي و شرقي تقسيم ميكنند. زبانهاي ايراني ميانه غربي عبارتند از پارتي (پهلواني يا پهلوي اشكاني) و فارسي ميانه (پهلوي يا پهلوي ساساني). 1.پارتي: پارتي زبان مادري قوم پارت بود كه خاستگاهشان پهله يا پهلو (پارت) شمال خراسان كنوني و بخشهايي از تركمنستان امروزي را شامل ميشد. يكي از بزرگان اين طايفه به نام اشك يا ارشك در حدود سال 247 قم بر آنتيوخوس دوم، سومين پادشاه سلوكي (261-246قم)، غلبه كرد و با استيلا بر استان پهلو سلسله اشكاني را بنيان نهاد. اشكانيان در آغاز بسيار تحت تاثير فرهنگ و زبان يوناني بودند، به گونهاي كه حتي نام و القاب خويش را به خط و زبان يوناني بر سكههايشان حك ميكردند، اما از زمان پادشاهي بلاش يكم به بعد زبان پارتي را نيز به خطي ماخوذ از آرا مينوشتند. خط پارتي از راست به چپ نوشته ميشود و در آن حروف به يكديگر نميچسبد؛ مهمترين ويژگي اين خط مانند برخي ديگر از خطوط ايراني ميانه، وجود عناصري نوشتاري به نام هزوارش در آن است. هزوارشها واژههايي با اصل آرامي هستند كه به خطوط ايراني ميانه (مثلاً پارتي) نوشته ميشدند، اما در هنگام خواندن معادل آنها رادر زبان مورد نظر (مثلاً پارتي) تلفظ ميكردند (براي نمونه mlk(ملكا) – كه واژهاي آرامي به معني شاه است – مينوشتند، اما آن را شاه ميخواندند). زبان پارتي حتي پس از فروپاشي سلسله اشكاني (224م) تا سده 4م زنده بود و سپس به تدريج رو به خاموشي نهاد. آخرين آثار موجود به زبان پارتي آثار مانوي متعلق به پيش از سده 3ق/9م است كه در واحه ترفان (در تركستان چين) يافتهاند. اين آثار را در زماني نوشتهاند كه پارتي زباني مرده بوده است. خط اين آثار خط مانوي است كه به روايتي ماني (216-276م) بر پايه خط سرياني – كه خود ماخوذ از آرامي است – ابداع كرده بود. خط مانوي از راست به چپ نوشته ميشود و مهمترين ويژگي آننبودن هزوارش درآن است و اين خودخواندن آن را بسيار آسان ميكند. به علاوه، بر خلاف خط پارتي كه درآن هر حرف ميتواند ارزشهاي آوايي متفاوت داشته باشد، در خط مانوي هر حرف تنها يك ارزش آوايي دارد. برخي از آثار پارتي مانوي را به خطوط تركي اويغوري، سغدي و حتي چيني هم يافتهاند. 2. فارسي ميانه: فارسي ميانه – زبان رسمي شاهنشاهي ساساني (224-651م) – در واقع صورت تحول يافته فارسي باستان بود كه در جنوب غربي ايران (استان فارس كنوني) رواج داشت. كتيبههاي شاهان ساساني تا سده 3م اغلب به 3 زبان و خط (فارسي ميانه، پارتي و يوناني) نوشته ميشد، اما پس از مدتي كتيبهها دو زبانه (فارسي ميانه و پارتي) شد و سرانجام، فقط به فارسي ميانه نوشته ميشد. زبان فارسي ميانه حتي پس از انقراض ساسانيان تا سده 3ق/9م مورد استفادهي زردشتيان و مانويان بود. خطوطي كه فارسي ميانه را بدانها نوشتهاند، اينهاست: خط فارسي ميانه كتيبهاي، خط فارسي ميانهي كتابي، خط فارسي ميانه مسيحي (هر 3 با هزوارش و ماخوذ از آرامي) و خط مانوي كه براي نوشتن متون مانوي به زبان پارتي نيز مورد استفاده قرار ميگرفت. خط فارسي ميانه مسيحي را – از آنجا كه تنها اثر به جا مانده از آن ترجمه فارسي ميانه بخشي از زبور داوود است – خط پهلوي زبوري نيز مينامند. حروف در خط فارسي ميانه كتابي در تركيب با يكديگر گاه چنان تغيير شكل ميدهند كه خواندن يك واژه بسيار دشوار ميشود و در مواردي ميتوان يك واژه را به چند صورت مختلف قرائت كرد. وجود مشكلات بسيار در قرائت خط فارسي ميانه، به خصوص در قرائت متن زند (ترجمه و تفسر اوستا به زبان فارسي ميانه) باعث شد كه در سدههاي نخستين اسلامي برخي از متون فارسي ميانه زردشتي را به خط اوستايي – كه به آساني خوانده ميشد – برگردانند. اين بازنويسي را پازند مينامند. پازندنويسي تا سده 8ق/14م ادامه داشت. به نوشته منابع اسلامي، مانند الفهرست ابن النديم و التنبيه علي حدوث التصحيف حمزه اصفهاني، در دوره ساساني 7 خط رايج بود كه تنها نام دو خط از آنها در متون فارسي ميانه آمده است. اين خطوط عبارت بودند از: 1. دين دبيري خط ديني= خط اوستايي)،2. وسپ دبيري (خط همگاني)3.گشته دبيري، (خط ]دگرگون [گشته)،4. نيم گشته (دبيري خط نيم ]دگرگون[ گشته)، 5. راز دبيري (خط ]اسناد[ محرمانه). 6. نامه دبيري /فرورده دبيري/خط نامه/خط طومار)، 7. هام دبيري/ رم دبيري(خط همه / خط مردم) * منبع: رضايي باغ بيدي، حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 547 ـ 546
2- شرقي زبانهاي ايراني ميانه شرقي تا سدهي 7ق/13 م در شرق ايران تا تركستان چين، و به دليل مهاجرتهاي برخي از قبايل ايراني، در شمال غرب ايران تا درياي سياه رواج داشت. مهمترين آنها عبارت بودند از بلخي، خوارزمي، سعدي و سكايي. 1. بلخي: بلخي زبان كوشانيان بود كه در سدههاي نخستين ميلادي در شمال افغانستان كنوني پادشاهي كوچكي را تشكيل داده بودند كه بعدً تا شمال هند گسترش يافت. اين زبان – كه تا سده 4م زنده بود – تنها زبان ايراني است كه به خطي ماخوذ از يوناني نوشته ميشد. خط يوناني – بلخي داراي دو گونهكتيبهاي وتحريري بود. قطعهاي نيز به زبانبلخي و خط مانوي درتركستانچين يافتهاند كه تاريخنگارش آن احتمالاً سدههاي 2 يا 3ق/8 يا 9م بوده، يعني زماني كه بلخي زباني مرده بوده است. آثار بخلي را در ازبكستان، افغانستان، پاكستان و تركستان چين يافتهاند. 2.خوارزمي: خوارزمي زبان خوارزمي (ازبكستان و تركمنستان كنوني) بود. اين زبان به خطي ماخوذ از آرامي (با هزوارش) نوشته ميشد كه اكنون آن را خط آرامي – خوارزمي مينامند. آثار برجاي مانده به اين خط به سدههاي 3 يا 2 قم تا سده 1ق/7م تعلق دارد. به علاوه، برخي از نويسندگان دوره اسلامي واژهها يا جملههايي خوارزمي را به خطي ماخوذ از عربي در آثار خويش آوردهاند، مانند بيروني در آثار الباقيه و صدينه، زمخشري در مقدمه الادب، ترجماني خوارزمي در يتيمه الدهر، زاهدي در قنيه المنيه و... 3. سغدي: سغدي – كه در اصل زبان نواحي سمرقند و دره زرافشان (در تاجيكستان كنوني) بود – از مهمترين زبانهاي ايراني ميانه شرقي است كه تا سده 7ق/13م در سراسر جاده ابريشم به عنوان زبان ميانجي مورد استفاده بازرگانان ايراني و غير ايراني بود. خطوطي كه براي نوشتن متون سغدي به كار رفته، اينهاست: خط سعدي (ماخوذ از آرامي) با هزوارش براي نگارش متون غير ديني و ديني، به خصوص براي نگارش متون بودايي؛ خط مانوي كه با پارهاي تغييرات براي نگارش متون مانوي به كار گرفته ميشد؛ و خط سرباني براي نگارش متون مسيحي، قطعهاي نيز به زبان سغدي و خط براهمي (از خطوط هندي) پيدا شده است (قريب، بيست و نه). بيشتر متون سعدي را در تركستان چين، و برخي را نيز در ازبكستان، پاكستان، تاجيكستان، تبت، قرقيزستان و مغولستان يافتهاند 4.سكايي: سكايي در شرق سرزمين سغد مورد استفاده قرار ميگرفت. آثار بر جاي مانده به اين زبان – كه در تركستان چين يافت شده است – دو گويش متفاوت را نشان ميدهد: گوش شمال غربي، معروف به تمشقي و گويش شرقي، معروف به ختني. گويش تمشقي – كه آثار اندكي از آن بر جاي مانده – كهنتر از گويش خنثي است. گويش ختني – كه اكثر آثار آن بودايي است – تا سده 5ق/11م در پادشاهي ختن مورد استفاده قرار ميگرفت. خطي كه تمشقي و ختني را بدان نوشتهاند، گونهاي از خط براهمي است. 5. ديگر زبانها: افزون بر زبانهاي ياد شده، شواهدي نيز در دست است كه از رواج ديگر زبانهاي ايراني ميانه شرقي حكايت ميكند، از قبيل زبان كتيبههاي عصر آشوكه (آشوكا) (سده 3قم) به خط آرامي كه در بخشهايي از افغانستان و پاكستان يافتهاند و زبانهاي بخارايي، سرمتي و گنجكي. * منبع: رضايي باغ بيدي، حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 548 ـ 547
زبانهای ایرانی نو 1- مقدمه زبانهاي ايراني نو زبانهايي هستند كه پس از فتح ايران به دست مسلمانان به تدريج در مناطق مختلف پديدار شدند و با آنكه برخي از آنها همزمان با برخي از زبانهاي ايراني ميانه رايج بودند، از لحاظ ساختاري تحولهايي در آنها مشاهده ميشود كه آنها را از زبانهاي ايراني ميانه متمايز ميسازد. مورخان و جغرافيانويسان دورهي اسلامي، همچون اصطخري در المسالك والممالك، مقدسي در احسن التقاسيم و حمدالله مستوفي در نزهه القلوب، نام و گاه نمونههايي از واژهها يا جملههاي برخي از زبانها و گويشهاي ايراني نو را كه پيش از سده 10ق/16م در مناطق مختلف ايران رواج داشته است- آوردهاند. اكنون مركز زبانهاي ايراني نو، ايران، افغانستان و تاجيكستان است، اما برخي از آنها در جمهوريهاي آسياي مركزي، تركستان چين، تركيه، كشورهاي حاشيه خليج فارس، سوريه، شبه قاره هند، عراق، فلات پامير و قفقاز نيز رواج دارد. از ميان زبانهاي ايراني نو فقط فارسي (با 3 گونه اصلي ايراني، افغاني، و تاجيكي) و يغنابي به ترتيب بازماندههاي مستقيم فارسي ميانه و سغدي هستند؛ اصل و نسب ديگر زبانهاي ايراني نو به درستي دانسته نيست. مهمترين و متداولترين زبان ايراني نو فارسي دري است كه به تفصيل درباره آن سخن گفته خواهد شد. ديگر زبانها و گويشهاي ايراني نو را – كه شمارشان به صدها ميرسد – بر پايه قرابتهاي ساختاري و جغرافيايي به دو گروه غربي و شرقي تقسيم كردهاند: * منبع: رضايي باغ بيدي، حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 548
2- غربي زبانها و گويشهاي ايراني نو غربي اينهاست: 1. گويشهاي مركزي ايران: اين گويشها را – كه در منطقه ميان اصفهان، تهران، همدان و يزد رواج دارد – به 6 گروه تقسيم ميكنند: 1. گروه شمال غربي در غرب جاده قم – اصفهان: خوانساري، محلاتي، و انشاني...؛ 2. گروه شمال شرقي در منطقه كاشان و نطنز:آراني، ابوزيد آبادي، ابيانهاي، بادرودي، تاري، جوشقاني، سويي، فريزندي، قهرودي، كشهاي،ميمهاي،نطنزي، يرندي، گويش يهوديان كاشان،...؛3. گروه جنوب غربي در اصفهان: سدهي، كفراني، گزي، ورزنهاي، گويش يهوديان اصفهان....؛ 4. گروه جنوب شرقي: اردستاني، اناركي، زفرهاي، نائيني،گويش زردشتيان كرمان و يزد (معروف به بهديني)،گويش يهوديان كرمان و يزد...؛ 5. گويشهاي منطقهي تفرش: آشتياني، آمرهاي الويري، كهكي، وفسي، ويدري...؛ 6. گويشهاي دشت كوير: خوري،فروي (يا فرويگي) مهر جاني.... 2. گويشهاي حاشيه درياي خزر:1. گويشهاي گيلكي:رشتي، لاهيجاني، لنگرودي، ماچياني...؛ 2. گويشهاي مازندراني (طبري كهن): بابلي، ساروي، شهميرزادي، گرگاني (اكنون مرده است) ….؛3. گويشهاي منطقه سمنان: افتري، بيابانكي، سرخهاي، سمناني، سنگسري، لاسگردي...، 3. گويشهاي شمال غربي: 1. تاتي شمالي در ميان يهوديان داغستان و شمال شرقي جمهوري آذربايجان؛ 2. تاتي جنوبي در ميان مسلمانان و برخي از مسيحيان شمال شرقي جمهوري آذربايجان؛ 3. گويشهاي تالشي در آذربايجان ايران و جمهوري آذربايجان: پرهسري، زيدهاي، ماسالي، ماسوله اي...، 4. گويشهاي آذري كه گاه تاتي خوانده ميشوند: اشتهاردي، الموتي، تاكستاني، چالي، خويني، رودباري، سگزآبادي، شالي، كجلي، كرينگاني،هرزني، هزاررودي.... 4. گويشهاي جنوب غربي: 1. سيوندي: 2. گويشهاي منطقه فارس: اردكاني، بورنجاني،خلاري، دشتستاني، دواني، سمغاني، كلاتي، كندازي، ما سر مي...؛ 3. گويشهاي لري: بختياري، فيلي، كهگيلويهاي، گياني، ممسيني 5.گويشهاي جنوب شرقي: 1. گويشهاي لارستاني: اردي، اوزي، بستكي، بنارويهاي، بيخوبي،خنجي، فداغي، فيشوري، گراشي، لاري …،2. گويشهاي بشاكردي: بندري (در بندر عباس)، روداني،رودباري، مينابي، هرمزي….،3. كمزاري در شبه جزيره مسندم در عمان. 6.گويشهاي كردي: 1. كردي شمال غربي (يا كرمانجي) در آذربايجان غربي، كردستان، خراسان، بلوچستان، افغانستان، تركيه و سوريه؛ 2. كردي شمال شرقي در جمهوريهاي آذربايجان، ارمنستان، تركمنستان، قرقيزستان، قزاقستان، گرجستان، و نيز در موصل و دوهك عراق، معروف به باديناني: 3. كردي مركزي: سوراني (در اربيل، خانقين، سليمانيه و كركوك(. سنهاي (سنندجي) و مكري(در جنوب آذربايجان غربي و كردستان)؛ 4. كردي جنوبي: سنجابي، كرمانشاهي، كلهري،لري پشت كوه. لكي. 7. گويشهاي زازا و گوراني، كه گاه به غلط كردي خوانده ميشوند: 1. زازا يا ديلمي در ميان كردهاي تركيه؛ 2. اوراماني (در غرب سنندج در پاوه،نوسود،...)، باجلاني (در اطراف سر پل زهاب، قصر شيرين،خانقين،كركوك، موصل،...)،كندولهاي (در شمال شرقي كرمانشاه) وگوراني (در شمال كرمانشاه). 8.گويشهاي بلوچي: رخشاني (در ميان اكثر بلوچهاي ايران، افغانستان، پاكستان و نيز در شهر مرو در تركمنستان)،سراواني (در بلوچستان ايران)، كچي (در مكران پاكستان)، لاشاري (در جنوب ايرانشهر)، بلوچي شرقي (در شرق وشمال شرقي كويتهي پاكستان)، كرشي (در ميان شترداران ايل قشقايي در فارس) و گويشهاي ساحلي (در ايران و پاكستان). * منبع: رضايي باغ بيدي، حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 549 ـ 548
3- شرقي زبانها و گويشهاي ايراني نوشرقي اينهاست: 1. آسي، در مناطق مركزي قفقازي با دو گويش ايروني (گويش شرقي) و ديگوري (گويش غربي). 2. پشتو، در افغانستان و پاكستان با 4 گويش اصلي شمال شرقي (پيشاوري)، شمال غربي (كابلي)، جنوب شرقي) (وزيري) و جنوب غربي (قندهاري). 3. ارموري و پراچي، در شرق افغانستان و پاكستان. 4. مونجاني و يدغه: مونجاني در دره مونجان در شمال شرقي افغانستان و يدغه در شرق دره مونجان. 5. يغنابي، در دره يغناب در تاجيكستان. 6. زبانهاي پامير، در دو سوي رودخانهي آب پنجه در مرز افغانستان و پاكستان: 1. اشكاشمي، زباكي، سنگليچي، 2. وخي؛ 3. ونجي (اكنون مرده است)؛ 4. يزغلامي: 5. برتنگي، رشروي، روشاني، شغني، سريكلي. سريكلي شرقيترين زبان ايراني نو است و در كنارمرزهاي چينرواج دارد. شمار اندكي از زبانهاي ياد شده داراي خط و ادبيات مكتوب هستند. خط عربي قرنهاست كه با پارهاي تغييرات براي نگارش زبانهاي پشتو و كردي، و اخيراً نيز براي نگارش زبان بلوچي به كار گرفته ميشود. خط آسي در اواخر سده 12ق/18م بر پايه الفباي ديني اسلاوي بود، اما مدتي بعد به سيرلي و سپس به لاتيني تغيير يافت. از 1938م/1317 ش در جمهوري خودمختار آسي شمالي خط سيريلي،و از 1939م/1318 ش در ايالت خود مختار آسي جنوبي (در جمهوري گرجستان) خط گرجي رواج يافت، اما اكنون همه آسي زبانان از خط سيربلي استفاده ميكنند. آثار اندكي به خط عبري از يهوديان تاتي زباني كه در گذشته در داغستان زندگي ميكردند، محفوظ مانده است. تاتي زبانان داغستان از 1928م/1307ش از خط لاتيني استفاده ميكردند، اما از 1938م تا كنون خط سيربلي را مورد استفاده قرار ميدهند. اگرچه اكثر كردي زبانان قرنهاست كه از خط عربي استفاده ميكنند، از 1931م/1310ش تا كنون خطي بر پايه لاتيني در ميان كردان سوريه رايج شده است. به علاوه كردان ساكن در جمهوريهاي آذربايجان، ارمنستان، تركمنستان، قرقيزستان، قزاقستان و گرجستان از 1945م/1324ش تا كنون خط سيربلي را مورد استفاده قرار ميدهند. * منبع: رضايي باغ بيدي، حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 550 ـ 549
فارسي دري ابن نديم در الفهرست به نقل از ابن مقفع زبانهاي ايرانيان را در پايان دوره ساساني چنين بر شمرده است: 1. فهلوي (پهلوي)، كه منظور از آن احتمالاً پهلوي اشكاني يا پهلواني يا پارتي بوده است؛ 2. فارسي (پارسي)، كه همان فارسي ميانه، زبان رسمي دولت ساساني و زبان مورد استفاده در كتابهاي زردشتي بوده است؛ 3.سرياني، كه از زبانهاي سامي رايج در بينالنهرين بوده است؛ 4. خوزي، كه احتمالاً بازمانده زبان ايلامي در خوزستان بوده است؛ 5. دري (منسوب به دربار) كه زبان محاورهاي درباريان و ساكنان پايتخت تيسفون= مدائن) بوده است. اگرچه با ورود اسلام به ايران، زبان عربي زبان دين و دولت شد، فارسي دري – كه در واقع صورت تحول يافته فاسي ميانه بود – همچنان در ميان عامه مردم در اكثر نقاط ايران رواج داشت. نهضتهاي استقلال طلبانهاي كه در سدههاي نخستين اسلامي در ايران به وقوع پيوست، منجر به پيدايي سلسلههاي ايراني طاهريان (205-259ق/820-873م) در خراسان و صفاريان (253-298ق/867-911م) در سيستان شد. يعقوب ليث، مؤسس سلسله صفاري نخستين كسي بود كه شعرا را به سرودن شعر فارسي تشويق ميكرد، اما دولت ساماني (263-395ق/877-1005م) – كه در اوج قدرت بر خراسان و ماوراءالنهر و بخشهايي از ايران و افغانستان كنوني فرمان ميراند و مركز آن بخارا بود ـ مقتدرترين دولت پشتيبان زبان و ادب فارسي محسوب ميشد. از جمله خدمات سامانيان به ادب فارسي تشويق دانشمندان ايراني به ترجمه كتابهاي مهم عربي به زبان فارسي بود كه از آن ميان ميتوان به ترجمه تاريخ طبري (معروف به تاريخ بلعمي) و ترجمه تفسير طبري به فرمان اميرمنصور بن نوح ساماني اشاره كرد.(حك 350-365ق/961-976م) فارسي دري در زمان حكومت غزنويان (366ـ582 ق/977ـ1186م) و سلجوقيان (429ـ552 ق/1038ـ1157م) همچنان مورد توجه برخي از درباريان بود، تا آنجا كه در عهد وزارت فضل بن احمد اسفرايني، وزير سلطان محمود غزنوي (وزارت:388ـ398 ق/998ـ1008م)، و ابونصر كندري، وزير طغرل و آلب ارسلان سلجوقي، فارسي زبان ديوانها و دفترهاي دولتي و مكاتبات رسمي بود. پس از آن نيز در عهد خوارزمشاهيان (ح 470ـ628 ق/1077ـ1231م) ديوان رسائل غالباً به فارسي بود. گسترش زبان فارسي در شرق شمال شرقي ايران، در شهرهايي چون بخارا، بلخ، سمرقند، طوس، مرو و هرات از يك سو، و كاربرد آن در دربار اميران ترك زبان غزنوي و سلجوقي از سوي ديگر، سبب ورود واژههايي از زبانهاي پارتي، سغدي و تركي به زبان فارسي شد. با وجود اين، از آنجا كه زبان عربي همچنان زبان علم و دين بود، شمار واژههاي دخيل عربي در فارسي رو به افزايش گذاشت، به گونهاي كه نسبت واژههاي عربي در فارسي كه در سده 4ق در حدود 30% بود، در سده 6ق به حدود 50% رسيد. پس از مرگ جلالالدين خوارزمشاه (628ق) و استيلاي مغول بر ايران، در زمان حكومت ايلخانان (654-754ق/1256-1353م) و تيموريان (771ـ912 ق/1369ـ 1506م) فارسينويسي همچنان رواج بسيار داشت، اما ويراني خراسان و ماوراءالنهر موجب شد كه مركزيت زبان فارسي به شهرهاي مركزي و جنوبي ايران، به ويژه شيراز، انتقال يابد. در اين دوره نيز واژههايي از زبان مغولي، به ويژه در زمينه امور لشكري و كشوري، وارد زبان فارسي شد. از سوي ديگر نفوذ زبان تركي در آذربايجان ـ مركز حكومت تركمانان آققويونلو (ح 800ـ908 ق/1398ـ1502م) ـ تا اندازهاي بود كه صفويان ايراني تبار ترك زبان شدند و حتي در زمان پادشاهان صفوي (907ـ1135 ق/1501ـ1723م) زبان تركي در آذربايجان چنان گسترش يافت كه گويش آذري را ـ كه از گويشهاي كهن ايراني بود ـ به كناري نهاد. پس از دوره افشاريان (1148ـ1210 ق/1735ـ1795م) و زنديان (1163ـ1209 ق/1750ـ1794م) و روي كار آمدن سلسله قاجار (1193ـ1342 ق/1779ـ1924م) تهران مركز تجمع ادبا، نويسندگان و صاحبان مناصب اداري و دولتي شد و به تدريج گونه تهراني زبان فارسي بر ديگر گونهها غالب آمد و زبان معيار گرديد. كسي به درستي نميداند كه خط عربي از چه تاريخي براي نوشتن زبان فارسي مورد استفاده قرار گرفت، چه، كهنترين متن تاريخدار فارسي به خط عربي كتاب الابنيه عن حقائق الأدويه ابومنصور موفق هروي، به خط اسدي طوسي است. كهنترين آثار مكتوب فارسي نو، 3 كتيبه به خط عبري است كه در تنگ ازائوا در غرب افغانستان بر دل كوه كندهاند. گونه زباني به كار رفته در اين كتيبهها را فارسي ـ يهودي ميخوانند. دو كتيبه از اين مجموعه داراي تاريخ 1064 سلوكي (= 135 ق/752م) است. آثار مشابهي نيز به خط عبري به دست آمده كه برخي از آنها ترجمه و تفسير بخشهايي از تورات است. فارسي دري در سده 4ق به خط مانوي نيز نوشته ميشد. براي نمونه ميتوان به بخشهايي از يك قصيده فارسي و منظومه معروف بلوهر و بوداسف اشاره كرد كه در تركستان چين يافتهاند و زمان نگارش آنها را نيمه نخست سده 4ق/10م ميدانند. در ميان دستنوشتههايي كه از واحه ترفان (در تركستان چين) به دست آمده است، بخشي از ترجمه فارسي زبور داوود به خط سرياني نيز وجود دارد. فارسي ايران و افغانستان قرنهاست كه به خطي مأخوذ از عربي نوشته ميشود. تاجيكان نيز قرنها از خط عربي استفاده ميكردند، تا اينكه در 1928 م خط لاتيني را به كار گرفتند، اما از 1939م/1318ش تاكنون خط سيريلي را به كار ميبرند. خطوط عبري، عربي و سرياني، مانند بسياري از خطوط ايراني ميانه (پارتي، فارسي ميانه كتيبهاي، فارسي ميانه كتابي، فارسي ميانه زبوري، مانوي، آرامي ـ خوارزمي و سغدي) از خط آرامي گرفته شدهاند. خط عربي بازمانده گونه نبطي خط آرامي است كه تا زمان انقراض سلسله نبطيان به دست روميان (106م) در شهر پترا(در اردن كنوني) رواج داشت. * منبع: رضايي باغ بيدي، حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 551 ـ 550 بخش دوم: زبانهای غیر ایرانی تركي مراكز اصلي رواج زبانهاي تركي شبه جزيره بالكان، تركيه، ايران، قفقاز، جمهوريهاي آسياي مركزي، شمال غربي چين و منطقه سيبري است. برخي از زبانشناسان زبانهاي تركي را همراه با زبانهاي مغولي و تونگوزي 3 شاخه از خانواده زبانهاي آلتايي به شمار ميآورند و بر اين اساس تركي را آلتايي غربي، و مغولي و تونگوزي را آلتايي شرقي مينامند. عدهاي نيز پا را فراتر نهاده، زبانهاي كرهاي و ژاپني، و گاه حتي زبانهاي خانواده اورالي (مانند فنلادي و مجاري) را خويشاوندان خانواده فرضي آلتايي معرفي ميكنند. با وجود اين، هرچند از لحاظ ردهشناسي شباهتهاي ساختاري بسياري ميان اين زبانها وجود دارد، نميتوان آنها را همخانواده دانست. حتي وجود واژههاي مشترك ميان زبانهاي تركي، مغولي و تونگوزي هم به دليل تماس دراز مدت ميان سخنگويان اين زبانها بوده است و دليلي بر اصل مشترك آنها نيست. كهنترين آثار بازمانده تركي كتيبههاي ارخن1 و دستنوشتههاي اويغوري كهن است كه به اوايل سده 2ق/8م تعلق دارد. مهمترين ويژگيهاي مشترك زبانهاي تركي اينهاست: 1. ساختار پيوندي، 2. هماهنگي مصوتها (همگونسازي مصوت موجود در پسوند با مصوت موجود در ماده كلمه)، 3. استفاده نكردن از حرف تعريف، 4. نبود جنس دستوري، 5. كاربرد صفت پيش از موصوف و نبود مطابقت ميان آن دو، 6. اولويت استفاده از حروف اضافه پسايند، 7. كاربرد بندهاي موصولي پيش از هسته اسمي، 8. منفي كردن فعل به كمك ميانوند نفي كه غالباً بيتكيه است، 9. قرار گرفتن فعل در پايان جمله. تنوع گويشها و لهجههاي تركي به اندازهاي است كه تعيين شمار دقيق آنها تقريباً ناممكن است و نميتوان به آساني آنها را طبقهبندي كرد. با وجود اين، تاكنون تقسيمبنديهاي متفاوتي از زبانهاي تركي ارائه شده كه مهمترين آنها تقسيمبندي تركشناس روس باسكاكوف است، بدين شرح: الف ـ هوني غربي، شامل اينها: 1. بلغاري، چوواش، 2. اوغوز، 3. قبچاق، 4. قارلق؛ ب ـ هوني شرقي، شامل اينها: 1. گروه اويغور، 2. گروه قرقيز ـ قبچاق. زبانهاي تركي رايج در ايران عبارتند از: تركي آذري يا آذربايجاني، تركي افشاري، تركي خراساني، تركمني و خلجي كه هر يك گونههاي خاص خود را دارد. از اين ميان، تركي آذري، تركي افشاري، تركي خراساني و تركمني به همراه تركي آناتوليايي 5 عضو اصلي شاخه اوغوز (تركي جنوب غربي) را تشكيل ميدهند. زبان خلجي را سابقاً گويشي از تركي آذري ميپنداشتند، اما اين نظريه اكنون پذيرفتني نيست. تركي آذري: پيش از گسترش زبان تركي در آذربايجان، زبان آذري ـ كه از زبانهاي ايراني غربي بود ـ در آن منطقه رواج داشت. پس از روي كار آمدن سلجوقيان ترك زبان، انبوهي از ترك زبانان به سوي غرب سرازير شدند و در ايران، عراق، سوريه و آسياي صغير سكني گزيدند. به دنبال آن در زمان حكومت ايلخانان، تيموريان، تركمانان قراقويونلو و به خصوص در زمان حكومت تركمانان آققويونلو ـ كه مركز حكومتشان آذربايجان بود ـ تركي گسترشي بيش از پيش يافت و سرانجام در اواخر سده 11ق/17م جاي زبان آذري را در اكثر مناطق گرفت، تا بدانجا كه حتي صفويان ايراني تبار نيز ترك زبان شدند. هماكنون تركي آذري يا آذربايجاني رايجترين زبان تركي در ايران است و گونههاي آن را در اكثر استانهاي ايران، به خصوص در استانهاي آذربايجان شرقي، آذربايجان غربي، اردبيل و زنجان، ميتوان يافت.. اين زبان در خارج از مرزهاي ايران در جمهوري آذربايجان، ارمنستان، گرجستان، عراق، تركيه، سوريه و حتي افغانستان نيز پاسخگوياني دارد. گويشهاي تركي آذري اينهاست: 1. گروه شرقي: دربند، كوبا (قوبه)، شماخي، باكو، سلياني و لنكران 2. گروه غربي: قزاق (با قزاقي رايج در قزاقستان متفاوت است)، گويش طايفه آيروم و گويش حاشيه رود بورچالا؛ 3. گروه شمالي: زاكاتالي، نوخا و كوتكاشن؛ 4. گروه جنوبي: ايروان، نخجوان و اردوباد؛ 5. گروه مركزي: گنجه و شوشا؛ 6. گويشهاي شمال عراق؛ 7. گويشهاي شمال غرب ايران: تبريز، اروميه و … تا حوالي قزوين در شرق؛ 8. گويش جنوب شرق درياي خزر (گلوگاه). اين گويشها را نيز ميتوان بدين مجموعه افزود: 1. آناتوليايي شرقي، 2. قشقايي، 3. اينالو، 4. سنقري، 5. گويشهاي جنوب قم، 6. افشاري كابل. از تفاوتهاي مهم ميان گويشهاي تركي آذري جمهوري آذربايجان و نواحي اطراف آن با گويشهاي تركي آذري رايج در ايران، منشأ واژههاي دخيل آنهاست. در جمهوري آذربايجان اكثر واژههاي دخيل، روسي يا لاتيني است، اما در ايران اكثر واژههاي دخيل اصل فارسي يا عربي دارد. خط عربي از ديرباز با پارهاي تغييرات براي نگارش تركي آذري مورد استفاده قرار ميگرفت و هنوز هم در ميان ترك زبانان ايران و كشورهاي عربي رايج است؛ اما در جمهوري آذربايجان از 1925م/1304 ش خطي مأخوذ از لاتيني رواج يافت كه 3 گونه متفاوت داشت. پس از آن از 1939م/1318 ش خطي مأخوذ از خط سيريلي جاي خط لاتيني را گرفت كه تا 1958 م/1377 ش 5 گونه متفاوت از آن به كار برده ميشد. 2.تركي افشاري: افشارها طايفهاي از اوغوزها هستند كه در ايران، تركيه و افغانستان پراكندهاند. مراكز اصلي آنان استانهاي فارس، كرمان و خراسان است، اما تيرههايي از آنان را در استانهاي آذربايجان، زنجان، قزوين، كرمانشاه، كهگيلويه و بويراحمد و همدان ميتوان يافت. تركي افشاري گويشهاي متعددي دارد و گونهاي از آن در كابل نيز رايج است. منطقه وسيع ميان قزوين و خلجستان محل گذر از تركي آذري به تركي افشاري و گاه محل اختلاط آن دو است، اما در جنوب جاده همدان ـ قم، غلبه با گويشهاي افشاري است كه شامل گويش ايل قشقايي و ايل اينالو در استان فارس نيز ميشود. گويش شاخهاي از ايل قشقايي به نام قليچ متفاوت با ديگران است. تركي خراساني: تركي خراساني ـ كه گاه قوچاني نيز خوانده ميشود ـ در استان خراسان، و به خصوص در اسفراين، بجنورد، درگز، سبزوار، شيروان، قوچان، كلات نادري و نيشابور رايج است. اين زبان سخنگوياني نيز در جمهوري تركمنستان و شمال غربي افغانستان دارد.. برخي از ويژگيهاي تركمني و ازبكي (از شاخه قارلق) را در تركي خراساني ميتوان مشاهده كرد. 4. تركمني: مركز اصلي اين زبان جمهوري تركمنستان است، اما سخنگويان آن را در جمهوريهاي ازبكستان، تاجيكستان، قزاقستان، و نيز ايران، افغانستان، پاكستان و تركيه ميتوان يافت. تركمنهاي ايران از 4 طايفه تكه، گوگلان، نخورلي و يموت هستند و اكثر آنان در شمال استانهاي مازندران، گلستان و خراسان، به خصوص در شهرهاي گنبد قابوس، بندر تركمن و درگز سكني دارند. به علاوه، ايل قراپاپاق (بزچلو) در غرب درياچه اورميه و نيز برخي از اقوام غير تركمن، مانند تركان حاجيلر (افشار، همان، 2/1059)، به گويشي از تركمني سخن ميگويند. تركمنهاي ايران هنوز براي نگارش زبان خويش از خط عربي استفاده ميكنند، اما تركمنهاي آسياي مركزي از 1929 م/1308 ش گونهاي از خط لاتيني را مورد استفاده قرار دادند كه پس از 3 بار تغيير، سرانجام در 1940م/1319 ش جاي خود را به خط سيريلي داد. 5. خلجي: خلجها احتمالاً هم نژادان شاهان خلجي هند و غلزاييهاي قندهار (افغانستان) هستند. زبان خلجي را ـ كه در استان مركزي و به خصوص در اطراف ساوه رواج دارد ـ عضوي از شاخه تركي مركزي و هم خانواده با اويغوري و قرقيزي، يا عضوي از شاخه شمال شرقي زبانهاي تركي و هم خانواده با زبانهايي چون آلتاي، خاكاس و ياكوت (در سيبري) و تووايي (در سيبري و مغولستان) ميدانند. اين زبان بسيار تحتتأثير زبان فارسي بوده است، تا بدانجا كه حدود 80% واژههاي آن اصل فارسي دارد. از آنجا كه اين زبان صورت كهن واژههاي اصيل تركي و نيز تلفظ كهن واژههاي دخيل ايراني را به نمايش ميگذارد، بررسي آن براي تركشناسي و نيز زبانشناسي ايراني حائز اهميت فراوان است. به علاوه، بسياري از واژههاي گويشهاي مركزي ايران، مثلاً آشتياني را ميتوان در اين زبان يافت. * منبع: رضايي باغ بيدي، حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 553 ـ 551
سامي سامي يكي از 5 عضو خانواده بزرگ زبانهاي افريقايي ـ آسيايي است و بنابر آخرين تحقيقات زبانشناختي به دو شاخه اصلي سامي شرقي و سامي غربي تقسيم ميشود. سامي شرقي شامل دو زبان مرده اكدي و ابلايي است، اما سامي غربي زير شاخههاي متعدد دارد و همه زبانهاي زنده سامي را در بر ميگيرد. كهنترين آثار بازمانده سامي، كتيبههاي اكدي باستان به خط ميخي است. اين زبان در فاصله سالهاي 2350 تا 2200 ق م رواج داشته است. مهمترين ويژگيهاي مشترك زبانهاي سامي اينهاست: 1.وجود ريشههاي صامتي كه معمولاً ثلاثيند، 2. تغيير معاني ريشه با بردن آن به بابهاي مختلف، 3. وجود دو جنس مذكر و مونث، 4. وجود دو زمان مضارع و ماضي (بقيه زمانها به صورت تركيبي ساخته ميشوند)، 5. تمايز نداشتن جنس در صيغههاي اول شخص فعل، 6. نبودن فعلي به معناي «داشتن»، 7. نبودن نقل قول غيرمستقيم، 8. ترتيب اجزاء جملههاي فعلي به صورت فعل + فاعل + مفعول. زبانهاي سامي رايج در ايران اينهاست: آسوري، عربي و مندايي. 1.آسوري: آسوري از زبانهاي آرامي نو است كه در ايران، تركيه، عراق، سوريه، و نيز در ميان مهاجران آسوري در آمريكا، روسيه و جمهوريهاي آذربايجان، ارمنستان و گرجستان رواج دارد:. مركز اصلي آسوري زبانان ايران سواحل غربي درياچه اورميه است، اما شماري از آنان در تهران، تبريز، همدان و... زندگي ميكنند. زبان آرامي عضوي از شاخه غربي زبانهاي سامي مركزي است كه خود شاخهاي از سامي غربي است. اين زبان تاكنون از 5 مرحله آرامي باستان (ح 850- ح 612 ق م)، آرامي امپراتوري (ح 600- ح 200 ق م)، آرامي ميانه (ح 200 ق م ـ ح250م)، آرامي متأخر (ح 200 – ح 1200 م) و آرامي نو گذر كرده است. آرامي نو را به دو گروه اصلي آرامي نو غربي و آرامي نو شرقي تقسيم كردهاند. آرامي نو غربي تنها در 3 روستا در شمال شرقي دمشق باقي مانده است (ياسترو، 334)، اما آرامي نو شرقي زبانها و گويشهاي متعددي را شامل ميشود و خود به 3 زير گروه طورويو، مندايي و آرامي نوشمال شرقي تقسيم ميگردد. زبان آسوري مهمترين عضو گروه آرامي نو شمال شرقي است. زبان آسوري ـ كه آيسور، سرياني شرقي و نسطوري نيز خوانده ميشود ـ گويشهاي مختلفي دارد، به گونهاي كه سخنگويان برخي از آنها، مثلاً يهوديان و مسيحيان آسوري زبان شهرهايي چون اورميه و سنندج، سخنان يكديگر را نميفهمند. چنين گويشهايي را حتي ميتوان زبانهايي مستقل ناميد. پراكندگي اين زبان در مناطق مختلف منجر به وامگيري واژههايي از زبانهاي فارسي، عربي، كردي، تركي و حتي روسي و گرجي شده است.. آسوري رايج در ايران بسيار تحت تأثير زبانهاي كردي، فارسي و تركي آذري بوده است. مسيحيان آسوري اكنون زبان خويش را به دو گونه از خط سرياني مينويسند. خط سرياني يعقوبي تنها در سوريه رواج دارد، اما ديگر آسوريان از خط سرياني نسطوري استفاده ميكنند؛ گاهي نيز حروف بزرگ را با خط اسطرنجلو مينمايانند. خط سرياني از راست به چپ نوشته ميشود و در اصل فقط صامتها را مينمايانده است، اما اكنون براي نمايش مصوتها از نشانههايي در بالا و پايين حروف استفاده ميكنند. آثاري نيز به به زبان سرياني با خطوط لاتيني و سيريلي بر جاي مانده است. 2.عربي: درباره جايگاه زبان عربي در ميان زبانهاي سامي غربي اختلافنظر وجود دارد. عدهاي آن را عضوي از شاخه شمال غربي و عدهاي ديگر آن را عوضي از شاخه جنوب شرقي ميدانند، اما شواهدي در دست است كه نشان ميدهد عربي ويژگيهاي مشتركي با سامي شمال غربي و سامي جنوبي دارد؛ از اينرو، برخي ترجيح ميدهند آن را سامي مركزي يا سامي مركزي ـ جنوبي بنامند. زبان عربي داراي دو گويش اصلي است: 1. گويش شرقي در عربستان سعودي، يمن، كويت، عمان، امارات متحده عربي، عراق، سوريه، لبنان، فلسطين، اردن، مصر، سودان، چاد، نيجريه و نيز در ميان عدهاي در افغانستان و ازبكستان؛ 2. گويش غربي در ليبي، تونس، الجزاير، مراكش و موريتاني. مالتي را نيز گونهاي از گويش غربي ميدانند، اما برخي از ويژگيهاي گويش شرقي نيز در آن ديده ميشود. عدهاي از زبانشناسان مالتي را زباني جداگانه، اما هم خانواده با عربي، به شمار ميآورند. اين زبان بسيار تحت تأثير زبانهاي اروپايي، به خصوص ايتاليايي، بوده است. از آنجا كه عربي زبان ديني مسلمانان است، هزاران واژه از اين زبان به زبانهاي ايراني (مانند فارسي، كردي، پشتو)، تركي، هندي (نيز اردو، بنگالي) و افريقايي (مانند هوسا و سواحلي) راه يافته است. تأثير زبان عربي را در فارسي ميتوان در نظام آوايي و ساختار دستوري نيز مشاهده كرد. پيش از ورود اسلام به ايران تيرههايي از قبيله بني تميم در خوزستان ميزيستند، اما پس از اسلام سيل قبايل عرب به سوي ايران سرازير شد و تيرههايي از آنان در مناطق مختلف ايران سكني گزيدند. آنان به تدريج زبان مادري خود را از ياد برند، به گونهاي كه اكنون بازماندگانشان در استانهاي آذربايجان، اصفهان، خراسان، قم، كردستان و لرستان به يكي از زبانهاي تركي آذري، فارسي يا كردي سخن ميگويند. با وجود اين، تا چندي پيش در استان خراسان در حوالي سرخس، تربت حيدريه، قاين، و به خصوص در دهستانهاي عربخانه، نهارجانات و نهبندان در نزديكي بيرجند، روستاهاي عرب زبان نيز يافت ميشد. اكنون اكثر عرب زبانان ايران در استان خوزستان و حاشيه سواحل جنوبي ايران مسكن دارند. عزيزي بني طرف، 160 قبيله و عشيره عرب خوزستان را نام برده، و معرفي كرده است. عربي خوزستاني را بايد گونهاي از گويش شرقي زبان عربي به شمار آورد. نمونهاي از تأثير زبان فارسي در عربي خوزستاني وجود آواي «چ» در آن است (مثلاً: عساچره به جاي عساكره، عچرش به جاي عجرش). خط عربي، چنانكه پيش از اين در بخش مربوط به زبانهاي ايراني گفته شد، برگرفته از خط نبطي است كه خود صورتي تحول يافته از خط آرامي بوده است. 3. مندايي: زبان مندايي بازمانده گويش بابلي است كه به همراه گويشهاي فلسطيني و سوري 3 گويش آرامي متأخر (ح 200 ـ ح 1200 م) را تشكيل ميدادند. اين زبان اكنون شاخهاي اززبانهاي آرامي نوشرقي به شمار ميآيد. مندايي تنها در ميان منداييان ايران و عراق رواج دارد. منداييان ـ كه به نامهاي مغتسله، صبيها، صابئه و صائبان نيز خوانده ميشوند ـ از فرقههاي گنوسي غير مسيحي هستند. مراكز اصلي آنان مناطق جنوبي عراق و استان خوزستان در ايران است. پيروان اين فرقه را در شهرهاي بزرگي چون بصره، كركوك، موصل و بغداد در عراق، و خرمشهر و اهواز در ايران ميتوان يافت. منداييان عراق همه به زبان عربي سخن ميگويند و زبان گفتاري آنان رو به فراموشي است. خط مندايي مستقيماً از خط آرامي اقتباس شده (برنجي، 86)، و تنها خط ساميي است كه همواره مصوتها را نيز مينماياند. اين خط از راست به چپ نوشته ميشود. * منبع: رضايي باغ بيدي، حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 554 ـ 553
هند و اروپايي خانواده زبانهاي هند و اروپايي بزرگترين و مهمترين خانواده زباني دنياست و سخنگويان زبانهاي اين خانواده را در تمامي نقاط جهان ميتوان يافت. بر اساس آخرين تحقيقات شاخههاي اصلي اين خانواده اينهاست: 1. آريايي، شامل هندي يا هند و آريايي و ايراني، 2. ارمني، 3. آناتوليايي، 4. تخاري، 5. يوناني، 6. ايتاليك، 7. ونتيايي، 8. سلتي، 9. ژرمني، 10. بالتي، 11. اسلاوي، 12. آلبانيايي. كهنترين آثار بازمانده اين خانواده اسنادي به زبان حتي ـ مهم ترين عضو شاخه آناتوليايي ـ است كه برخي از آنها به حدود سده 18 ق م تعلق دارد. ارمني: زبان ارمني شاخهاي مستقل از خانواده زبانهاي هند و اروپايي و زبان رسمي جمهوري ارمنستان است. سخنگويان اين زبان را علاوه بر ارمنستان و ايران، در جمهوري آذربايجان، گرجستان اين زبان را علاوه بر ارمنستان و ايران، در جمهوري آذربايجان، گرجستان، لبنان، مصر، سوريه، تركيه، و حتي در كشورهايي چون روماني، لهستان، فرانسه و آمريكا ميتوان يافت. كهنترين آثار مكتوب اين زبان كتيبههايي به خط يوناني از سده 5م است. زبان ارمني به دليل تماس طولاني سخنگويانش با ديگر شاخههاي زباني تأثيرهاي بسياري از ديگر زبانها پذيرفته، به گونهاي كه نظام آوايي آن شباهت چشمگيري با زبانهاي قفقازي دارد و بسياري از واژههاي آن دخيل از زبانهاي يوناني، سرياني و به خصوص ايراني است. كثرت واژههاي دخيل ايراني در ارمني به اندازهاي است كه سابقاً آن را عضوي از شاخه زبانهاي ايراني به شمار ميآوردند (بالدي، 42)، اما در 1875م هويشمان ثابت كرد كه ارمني را بايد شاخهاي مستقل از زبانهاي هند و اروپايي به شمار آورد. زبان ارمني از 3 دوره كهن (از سده 5 تا 12م)، ميانه (سده 12 تا 17م) ونو(از سده 17م تاكنون) گذر كرده است. ارمني كهن ـ كه گرابار (زبان نوشتار) خوانده ميشود ـ تا سده 19م زبان ادبي و هنوز هم زبان آييني كليساي ارمني زبان است. ارمني نو دو گويش اصلي دارد: گويشي را كه مبنايش زبان منطقه آرارات به خصوص ايروان است، ارمني شرقي، و گونههاي برگرفته از زبان ارمنيان استانبول را ارمني غربي مينامند. گونههاي ارمني رايج در ايران ارمني شرقي به شمار ميآيد. مراكز اصلي ارمنيان ايران شهرهاي تهران، اصفهان، تبريز، خوي، سلماس و جلفاست. برخي از مهمترين ويژگيهاي زبان ارمني اينهاست: 1. واجهاي انفجاري و انسدادي ـ سايشي به 3 دسته واكدار، بيواك دميده و بيواك چاكنايي شده تقسيم ميشوند، 2. تكيه همواره بر روي هجاي پاياني است، 3. جنس دستوري ندارد، 4. اسم در 7 حالت صرف ميشود، 5. صفت پيش از اسم ميآيد و تغيير ناپذير است، 6. صيغههاي فعلي از دو ماده مضارع و ماضي ساخته ميشوند، 7. ترتيب اصلي اجزاء كلام فاعل + فعل + مفعول است. خط ارمني را كشيشي به نام مسروپ ماشتوتس در 406م بر پايه خطوط يوناني و سرياني ابداع كرد. در سده 12م دو نشانه جديد براي واجهاي /o/ و /f/ بدان افزودند. ارمنيان بر اين باورند كه پيش از ماشتوتس اسقفي سرياني به نام دانيال نيز خطي براي ارمني ابداع كرده بود كه چون مناسب آواهاي اين زبان نبود، به فراموشي سپرده شد. روماني (رومانو): زبان روماني عضوي از شاخه هندي يا هند و آريايي زبانهاي هند و ايراني است كه در ميان كوليان رايج است (اين زبان غير از رومانيايي است كه از شاخه زبانهاي ايتاليك به شمار ميآيد). كوليان بازماندگان راجپوتهاي شمال غرب هند هستند كه پس از ورود اسلام به آن سرزمين در سدههاي ميانه از آنجا گريخته، از راه ايران به آسياي صغير و اروپا مهاجرت كردند. امروزه كوليان را در اكثر كشورهاي جهان، از اسپانيا و ايرلند در غرب تا هند در شرق و حتي در چين و فيليپين، ميتوان يافت. اكنون كوليان تقريباً در تمام نقاط ايران يافت ميشوند. زبان روماني گويشهاي متنوعي دارد و به دليل پراكندگي كوليان در سراسر جهان، در هر منطقه تأثيرهاي بسياري از زبانهاي مجاور پذيرفته، و گاه مغلوب زبان محلي شده است، ونتسل و چرنكوف روماني رايج در اروپارا به 8 گروه اصلي تقسيم كردهاند. امروزه شمار سخنگويان دو گويش و لاچي و روماني بالكاني بيش از ديگر گونههاست. در حال حاضر تنها گونه شناخته شده زبان روماني در ايران، گويش «رومانو» است كه معدود سخنگوياني در قوچان و نيز در روستاهاي زرگر و باقرآباد آبيك قزوين و قشلاق زرگرها در نزديكي كرج دارد. ديگر كوليان ايران به زبان منطقهاي كه در آن ساكنند، سخن ميگويند و گاه زبانهايي رمزي بر پايه ساخت دستوري گويش منطقه خود به وجود آوردهاند كه از ميان ميتوان به گويش جوگيان استراباد، گويشهاي غربتي و گويش سليري در نزديكي فيروزكوه اشاره كرد. با وجود اين، هنوز ميتوان برخي از واژههاي هندي را در اين زبانهاي رمزي بازيافت. زبان روماني خط ندارد، اما كوليان اروپا براي نگارش زبان خويش از خطوط لاتيني و سيريلي استفاده ميكنند. * منبع: رضايي باغ بيدي، حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 556 ـ 554
براهويي زبان براهويي تنها عضو شاخه شمال غربي خانواده بزرگ زبانهاي دراويدي است. كه مراكز اصلي رواج آنها بخشهاي مركزي، شرقي و جنوبي هند، سريلانكا، پاكستان، نپال و مالديو است.. نياي اين زبان در حدود سال 4000 قم از تنه اصلي زبانهاي دراويدي جدا شده، و اكنون تنها زبان دراويديي است كه اكثر سخنگويانش در خارج از هند مسكن دارند. مركز اصلي اين زبان بلوچستان پاكستان است، اما سخنگويان آن را در شمال هند، افغانستان، تركمنستان (افشار، سيستاننامه، 2/957) و ايران نيز ميتوان يافت. براهويي زبانان ايران در روستاهاي لوتك، حسينآباد، سه كوهه و در دامنههاي كوه خواجه در سيستان و نيز اطراف شهرستان خاش در بلوچستان زندگي ميكنند. شماري از آنان نيز در استانهاي خراسان (به خصوص سرخس) و گلستان (به خصوص گنبد قابوس) پراكندهاند. برخي به غلط براهويي را شاخهاي از زبان كردي دانستهاند. براهويي مانند ديگر زبانهاي دراويدي زباني پيوندي است، جنس دستوري ندارد، فعل معمولاً در آخر جمله قرار ميگيرد و جالبترين ويژگي آن نفي فعل به كمك ميانوند است. تنها حدود 15% از واژههاي براهويي واژههاي اصيل دراويدي است و اكثر واژههاي آن را واژههاي دخيل بلوچي تشكيل ميدهد. به علاوه، گاه واژههاي هندي، فارسي و عربي نيز مستقيماً، يا از طريق بلوچي به اين زبان راه يافتهاند.براهويي خط مخصوص ندارد و در نگارش ادبيات عامه آن از خط عربي استفاده ميشود. * منبع: رضايي باغ بيدي، حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 556
گرجي زبان گرجي مهمترين عضو خانواده زبانهاي جنوب قفقاز است كه كارتولي خوانده ميشوند. مركز اصلي اين زبان گرجستان است، اما سخنگوياني نيز در ايران و تركيه دارد. گرجي زبانان ايران هماكنون در مناطقي از شهرستان فريدن زندگي ميكنند. آنان در واقع بازماندگان اسرايي هستند كه شاهعباس صفوي با خود به اصفهان آورده بود. به علاوه، شاهعباس شماري از اسرا را در استانهاي خراسان، مازندران، گيلان و فارس اسكان داده بود، اما آنان در جمعيت منطقه جذب شده، زبان مادري خود را از ياد بردهاند. كهنترين آثار مكتوب گرجي به سده 5م باز ميگردد. تماسهاي طولاني ميان گرجيان و ايرانيان منجر به ورود بسياري از واژههاي ايراني تبار به زبان گرجي شده است كه برخي از آنها مستقيماً، و برخي ديگر از طريق زبان ارمني به گرجي راه يافتهاند. برخي از مهمترين ويژگيهاي زبان گرجي اينهاست: 1. واجهاي انفجاري و انسدادي ـ سايشي به 3 دسته واكدار، بيواك دميده و بيواك چاكنايي شده تقسيم ميشوند؛ 2. جنس دستوري ندارد؛ 3. حرف تعريف معين ندارد؛ 4. ترتيب اجزاء كلام ثابت نيست و فعل ميتواند در اول، وسط يا پايان جمله بيايد؛ 5. اسم در 7 حالت صرف ميشود؛ 6. فاعل افعال لازم ميتواند كننده يا ناكننده باشد. كننده مانند فاعل افعال متعدي، ذاتاً عامل است، اما ناكننده مانند مفعول افعال متعدي، و ذاتاً غيرعامل است. گرجي تنها زبان قفقازي است كه خطي مخصوص خود دارد. گرجي كهن به خطي موسوم به خوتسوري نوشته ميشد كه ماشتوتس، مخترع خط ارمني ابداع كرده بود. اما از سده 11م خط مخدرولي جاي آن را گرفت. خط مخدورولي در آغاز 40 نشانه داشت، اما اكنون تنها 33 نشانه دارد. * منبع: رضايي باغ بيدي، حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 557 ـ 556 |